پشت پرچین ذهن من

من بـــــــــــــــــــــــی نقاب تن

پشت پرچین ذهن من

من بـــــــــــــــــــــــی نقاب تن

خوشحالم

دوشنبه, ۱۵ تیر ۱۳۹۴، ۱۰:۲۴ ق.ظ


ردیف دندون.. چه در هنگام لبخند چه صحبت کردن چه قاه قاه خندیدن چه و چه و چه..در هر حالتی در هر موقعیتی با هر کیفیتی..اولین محرکیه که تو برخوردها دریافت میکنی آره از یک جایی به بعد این حس تو وجودت بیدار میشه و  با مکانیسمی مشابه انعکاس،بدون لحظه ای درنگ،بدون دخالت مغز(بی درد و خونریزی ) مسیر نگاهت رو میکشونه سمت دهان مبارک مخاطبت... این حس بعد از لبخند سیم کشی شده بارزترین فصل مشترک همه ی دوستانیه که ارتودنسی کردن .. اگر این حس در شما بیدار شده به گیرنده هاتون شک نکنین چون عااالی دارن کار میکنن

طبق معمول توی تصویر روبه روم هم دنبالش میگردم .. تصویرش آشناست، خیلی .... اما دندونای ردیفش هیچ وقت تا این حد برام جلب توجه نکرده بودن.. از بین جذابیت های پرشمار ظاهریش تنها کلمات عاشقانه ی گاه و بی گاهش و گاهاّ حالت چشماش بود که جذبم میکرد، طوری که باید حالا بعد از گذشت این همه مدت دیدن دندون های ردیف و سفیدش بهم بقبولونه که بنده خدا چهره ی جذابی داشت.. بنده خدا..هه.. چه صفتی! حداقل با این توجیهاتی که من واسه رفتنش تو ذهنم ساختم، جور در نمیاد..

+ خواستم مراتب امتنانم رو نسبت به از سرگذروندن این حادثه ی بسسسسسسسسسسس عظیم اعلام کنم..همین..

  • لیلی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی