پشت پرچین ذهن من

من بـــــــــــــــــــــــی نقاب تن

پشت پرچین ذهن من

من بـــــــــــــــــــــــی نقاب تن

این روزها

پنجشنبه, ۳۰ مهر ۱۳۹۴، ۰۷:۳۸ ب.ظ

این روزها محو هماهنگی شگفت انگیزی ام که سلولهای پام تو ترمیم زخم از خودشون بروز دادن. تو این ده روزی که گذشت، خیلی خوب ظاهر شدن :-) اوایل که بخیه ی پام اجازه نمیداد به راحتی گام بردارم هر جوونی رو میدیدم که می خرامه یاد طرز راه رفتن خودم می افتادم :دی و یاد باشگاه رفتنم که از روی تنبلی کل تابستونو مهر عقب انداخته بودمش..باورم شده بود که حالا حالاها باید به همین شکل لنگان لنگان راه برم( جوگیری تا این حد با یک زخم کوچیک دیگه آخرشه) و دیگه باشگاه و فعالیت های ورزشی افتاده واسه سال جدید....اما بدنم داشت تو همه ی این مدت در سکوت کارهای بزرگ بزرگ میکرد...این روزها که دوباره شدم مثل روز اول( یک جوون خرامان و تنبــــــــــل) دارم فکر میکنم ای کاش روح و روان آدمها یک اپسیلون هم که شده از بدنشون الگوبرداری می کرد. یکم پویــــــــــــــــــــاتر یکم با برنــــامه ترررر یکم...(با حرص) (این جمله ی پایانی رو خیلی زیر پوستی و غیر مستقیم به در گفتم که خودم بشنوم:دی چون گرفتن یک تصمیم مهم رو هی دارم به تعویق می اندازم)...
توی ساختن حال این روزای من علاوه بر این اتفاق، آفتاب خواب آلود پاییزی هم داره نقش خودش رو به خوبی ایفا میکنه. نمیدونم بقیه چطورن اما مناظر اطراف به شدت روی حال و هوای من تاثیرگذارن و مناظر پاییزی بیشتر از همه ی اونها( احتمالا چون دهه ی دوم زندگیم رو به عنوان یک نقاش آماتور گذروندم)...دیدن آفتاب بی رمق مهر ماه که خودشو پهن کرده روی حتی یک دیوار سیمانی( که کوچکترین حس هنری ای رو القا نمیکنه) منو می بره یک دنیای دیگه..جایی که خودمم و دخترک درونم...دیروز که پیاده داشتم مسیری رو طی میکردم به عمق فاجعه پی بردم :-) داشتم درباره ی آینده و تردیدهام تفکر میفرمودم که یکهو دیدم خانمی که پابه پای من در حال حرکت بود برگشت و جملاتی گفت، تا من از درونم درآم و جملاتش رو دوباره واسه خودم هجی کنم، خانم جلویی برگشتو گفت: آره بوی بدی که میاد از سمت سرویس بهداشتی کنار پارکه...اونجا بود که تــــــــــــــــازه ما هم بوی بدی که میومد رو حس کردیم و با بقیه هم نوایی فرمودیم:-) آره با اینکه همیشه بهار و سرزندگیشو تحسین میکنم اما پاییـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــز.. پایییــــز ، یک چیز دیگست که حتی روی حواس پنجگانه ی من هم مانور میده...

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۹۴/۰۷/۳۰
  • ۱۰۸ نمایش
  • لیلی

نظرات (۱)

  • احمد ابراهیمی نژاد
  • خوب و عالی.
    پاسخ:
    :-)
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی