پشت پرچین ذهن من

من بـــــــــــــــــــــــی نقاب تن

پشت پرچین ذهن من

من بـــــــــــــــــــــــی نقاب تن

۲ مطلب در آذر ۱۳۹۳ ثبت شده است


دیدن یک فیلم خوب تجربه ایه که تو ایران تکرارپذیری بالایی نداره و اگر بخوای به فیلمای وطنی محدودش کنی ممکنه سالی یک بار هم اتفاق نیافته واسه همین ما بعد از ناامید شدن از فیلم های ساخت ایران رفتیم تو موود انیمیشن.. برخلاف تصویرسازی عجولانه ای که اکثر ماها با شنیدن اسم انیمیشن داریم، کارای خوبی هم تو این وادی دیدیم، اما نمیدونم چیه فیلمه که اینقدر پایبندت میکنه، هیچ وقت بین انیمیشن و فیلمی که بازیگراش هم جنس خودتن نه ساخته ی تخیل و خطای دید، انیمیشن رو ترجیح ندادم. دیشب هم بین یک انیمیشن و یک فیلم، بنا به رای اکثریت فیلمه بود که تو خونه اکران شد. البته از حق نگذریم که امتیاز imdb ی 9.2 فیلم هم تو انتخابش بی تاثیر نبود. آره فیلمه فیلم برتر تاریخ سینمای جهان بود، فیلمی راجع به وقایع زندگی یک زندانی که هممون می دونستیم از 2 ساعت و اندیش، فقط اندیش بیرون زندان رخ میده ..و این یعنی یک جو کاملا مردونه و خشن، طوری که تو  ده دقیقه ی اول فیلم، مامانی ( که مخالف جمع بود) چندین بار گفت: آخه تو زندان چه اتفاق جالبی می خواد بیافته؟؟!؟ و این دیالوگ مامانی چند ثانیه یک بار تکرار میشد  مثل موسیقی متن فیلمی که داشتیم می دیدیم.. نمی دونم از دقیقه چندم دیگه این دیالوگ رو نشنیدم ولی یک مدت که گذشت دیگه هیییچ دیالوگ دیگه ای تو خونه شنیده نشد تا پایان فوق العاده ی فیلم. اسم فیلم رستگاری در شائوشنگ بود  که نه عنوانش و نه خلاصه ی داستانش، هیچ کدوم از اعضای خانواده ی مارو جذب نکرد، اما بعد تموم شدنش تو نگاه همه تحسین رو میشد دید...

 

  • لیلی

علف خرس

۰۲
آذر

حقوق ماه قبلم رو به جای اینکه بریزم تو حسابم ریختم تو دست و بالم  به قول برادر، عرفش اینه که یک روزه تموم شده باشه، آخه به نظر اون، من ولخرج ترین آدم روی کره زمینم (حالا ببین اون دیگه چه موجودیه).... 

اما با توجه به اینکه برخلاف نظر اون، کلا بی برنامه خرجیدن با مجموعه حالات بنده سازگار نیست، پیش بینیش نه تنها رنگ حقیقت به خودش نگرفت بلکه حتی دیروز که طبق معمول قبل رفتنم به بانک داشتم پولای تو دست و بالم رو جمع و جور می کردم 150 تومنش رو همین دور و برا یافتم و بسی متعجب ( از اینهمه ولخرجی!!) و مشعووووف شدم (در اینجا باید تاکید اکیییدکنم که اصصصصلا موجود پول دوستی نیستم). نمیدونم تا حالا تو همچین موقعیتی بودین یا نه.. باید بگم این دو تا حس در کنار هم فوق العاده میشن.. احتمالا این گفته ی قدیمیا که پول رو بشمری کم میشه از تجربیات اینچنینیشون آب میخوره. طی این یک ماه منم به این نتیجه رسیدم که پول نشمرده احساسات خوبی رو ایجاد میکنه که البته طبق منطق بنده این احساسات ، جز احساسات کاذب دسته بندی میشن. چون منابع درآمد که کاملا مشخصه و طبق قانون هیچ چیزی درین جهان از باد هوا به وجود نمیاد.. پس این پوله همون حقوقته که اگر همشو میریختی تو حسابت چندین برابر هم بود ولی با بودنش اینقد خوشحالت نمی کرد که حالا کرده.. نمی دونم چی باعث میشه که آدم این حقیقت فول اچ دی رو نادیده بگیره و بچسبه به اون شادی سراب گونه و به همین راحتی اغفال بشه....

در مجموع باید بگم که تجربه ی خوبی بود. البته پایان فوق العادش یعنی پول پیدا کردن هم بی تاثیر نبودااا .. تصمیم دارم هر از گاهی(ماهی) اونو در لیست ماجراجوییی !!!!!هام داشته باشم. آخه جدا از اون پایان فوق العاده، در طول این یک ماه که خودمو موظف به صرفه جویی نکردم و هرچی خواستم در لحظه به دست آوردم ،خیلی بهم خوش گذشت. آخه بر خلاف حرفای قشنگی که زنگ انشا به خورد نسل ما دادن، ثروت نه تنها منفور نیست بلکه حسی شبیه قدرت هم بهت میده.... اصلا با همین قدرت خرید بالاشه که اینقدر آدمارو مغرور میکنه، خصوصا اگه این وسط چند تا آدم مهم رو هم خرید و فروش کرده باشن.....  یاد آقای آژانس املاک کنار محل کارم افتادم که از خرطوم فیل افتاده.....

چون متن رو با یاد پر فتوح برادر آغاز کردم بد نیست در پایان هم از ایشون یادی بکنم و بگم که اگه الآن آقای برادر تشریف داشت، ازونجا که در راستای برنامه های مالیش حتی از پنجاه تومنم نمیگذره و بلافاصله می ریزتش تو عابر، با این تجربه ی بنده، همزادپنداری لازم رو نمیکرد و رفلکس خاصی نداشت جز یک لبخند پر معنی...  

 

  • لیلی